معنی سیرکردن

حل جدول

سیرکردن

اشباع

انگلیسی به فارسی

cloy

سیرکردن

سوئدی به فارسی

vermtta-ckla

سیرکردن، بی رغبت کردن، بی میل شدن،

فرهنگ فارسی هوشیار

اطعام مساکین

خوراندن بی برگان سیرکردن گدایان گداپروری


هپروت

(اسم) عالم وهم وخیال وپندار. یا درعالم هپروت سیرکردن. افکاری واهی چون افکارحشیش و بنگ کشیدگان درسرپروراندن


مسبغ

فرجفت (تمام کرده شده) انجامیده سیر گشته فرجامیده (اسم) تمام کرده شده. (اسم) تمام کرده شده، اسباغ زیادت کردن حرفی ساکن است بر سببی که به آخر جزو افتد و آن در فاعلاتن فاعلاتان باشد فاعلییان بجای آن نهند و آنرا مسبغ گویند یعنی تمام کرده چه فاعلاتن خود تمام بود چون بر آن حرفی ساکن زیادت کردند آنرا تمام کرده کنند و بعضی آنرا مسبغ خوانند از تسبیغ تا مبالغت بیشترباشد در تمام کردن و بعضی آنرا مشبع خوانند ازاشباع بشین معجمه و عین مهمله بمعنی سیرکردن.

لغت نامه دهخدا

دور و دراز

دور و دراز. [رُ دِ] (ص مرکب، ق مرکب) طولانی. بسیار دور. سخت طولانی. طویل. (یادداشت مؤلف): متی. متو؛ دور و دراز سیر کردن. (منتهی الارب). سفر جامع؛ سیرکردن سفر دور و دراز. (از منتهی الارب). بلد سمهدر، بلد سهدر، شهر دور و دراز. مهمه مستربح، بیابان دور و دراز. (منتهی الارب).

فنلاندی به فارسی

ylensy d

عیاشی , شراب خواری , میگساری, بلع کردن , قورت دادن , سیرکردن, حریصانه خوردن , بلعیدن, پر کردن , اشباء کردن , پر خوردن, گلو , حلق , دره تنگ , گلوگاه , ابکند , شکم , گدار , پر خوردن , زیاد تپاندن , با حرص و ولع خوردن , پر خوری کردن , پر خوری, پر خوردن , از روی حرص و ولع خوردن, حریصانه قورت دادن , بلعیدن , فرا گرفتن , زیاد پر کردن, پرخوردن, زیاد ازاد گذاردن , افراط ورزیدن, سیر کردن , فروشناندن , اشباع شدن , اقناع شدن, چیز , ماده , کالا , جنس , مصالح , پارچه , چرند , پرکردن , تپاندن , چپاندن , انباشتن.

معادل ابجد

سیرکردن

544

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری