معنی سینی

لغت نامه دهخدا

سینی

سینی. (اِ مرکب) خوانی باشد که آن را از طلا و نقره و مس و برنج سازند. (برهان) (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی). تشت خوان. (فرهنگ اسدی). مجموعه. پیشیاره. (یادداشت بخط مؤلف):
تو چه پنداریا که من ملخم
که بترسم ز بانگ سینی و تشت.
خسروی.
|| لگن شمع و طبقی که سطح آن مشبک سازند تا فنجانهای قهوه در آن گذاشته به مجلس آرند و سینی زیرقهوه نیز همان است. (آنندراج):
بکف سینی غلامان بناموس
ز جام قهوه پر چون چتر طاووس.
سعید اشرف (از آنندراج).
روشن دل آنچه از خود کم کردکم نگردد
پیه از چراغ ریزد در سینی چراغ است.
محسن تأثیر (از آنندراج).
|| ریم آهن. (برهان) (الفاظ الادویه). || نوعی از فلزات و آن به غایت شکننده میباشد. || کاشی که بر دیوار عمارتها و حمامها چسبانند. (برهان).

سینی. (اِخ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 914 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، کنجد. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

فرهنگ معین

سینی

(اِ.) ظرف مسطح و دوره دار که از فلز یا مواد دیگر ساخته می شود.

فرهنگ عمید

سینی

ظرف مسطح و دوره‌دار که از فلز، چوب، پلاستیک و یا دیگر مواد ساخته می‌شود،

حل جدول

سینی

طبق

فارسی به انگلیسی

سینی‌

Salver, Tray

فارسی به ترکی

سینی‬

sini, tepsi

فارسی به عربی

سینی

صحن، صینیه

فرهنگ فارسی هوشیار

سینی

ظرفی باشد که آنرا از طلا و نقره و مس و برنج سازند

فارسی به ایتالیایی

سینی

vassoio

فارسی به آلمانی

سینی

Ablage (f), Ablagekasten (m), Platte (f), Tablett (n), Gericht (n), Schüssel (f)

معادل ابجد

سینی

130

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری