معنی شامل
لغت نامه دهخدا
شامل. [م ِ] (ع ص) فراگیرنده. أمر شامل، کار عام و کاری که بهمه رسد و فراگیرد چیزی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عمومیت دارنده چنانکه حیوان بگوییم شامل انسان هم هست. (فرهنگ نظام). و در فارسی با گشتن و شدن بکار رود: آورده اند که پیری در ماری اثرکرد و ضعف شامل بدو راه یافت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 230). اثر آن در فساد عام و ضرر آن در عالم شایع نباشد، چه هر کجا مضرت شامل دیده شد... موجب دلیری دیگر مفسدان گشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 131). چُنو ملکه ای را باقی گذارم که خیرات او شامل است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 376). خیرات او جملگی مردمان را شامل. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 390). لیکن منافع این دو خصلت کافه ٔ مردمان را شامل گردد. (کلیله و دمنه). || کامل عیار. (تتبعات مینوی کلیله بهرامشاهی ص 376): حکما گویند، تابیمار را صحتی شامل پدید نیابد از خوردنی مزه نیابد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 235). || مشتمل و مربوط و متصل بچیزی. (ناظم الاطباء از اشتینگاس). || متحد و متفق و کس یا چیزی که منبسط شده و دریافت کرده و احاطه نماید مر شی ٔ دیگر را و یا در برگیرد آن را و یا ارتباط با وی حاصل کند. (ناظم الاطباء). || داخل در عام. مثال: انسان هم در حیوان شامل است. این معنی مخصوص فارسی و در واقع غلط مشهور است. باید مشمول گفته شود. (فرهنگ نظام).
شامل. [م ِ] (اِخ) یکی از رهبران مذهبی و سران عشایر قفقاز باشد که بسال 1797 م. در یکی از شهرهای شمالی داغستان متولد شد و در سال 1871 م. در شهر مدینه ٔ طیبه درگذشت. شامل در دوران کودکی تمایل به طریقه ٔ قاضی ملاصوفی پیدا کرد. و ملاصوفی در سال 1832 م. در حادثه ای درگذشت و در سال 1834 م. یکی از مریدانش جایگزین او گردید و چون او نیز درگذشت عشایر داغستان شیخ شامل را برهبری خود برگزیدند و راهبر و قائد حکومت مذهبی گردید و قبایل داغستانی را بمنظور بدست آوردن استقلال داغستان علیه روسها برانگیخت. در سال 1837 م. جنگ سختی میان روسها و داغستانیها درگرفت و در سال 1839 م. سپاه روس را شکست داد و مردم گمان کردند که شامل در این زد و خورد بقتل رسیده است ولی پس از مدت کوتاهی در سال 1844 م. مجدداً بجنگ علیه روسها برخاست و سپاه روس را متلاشی کرد و تشکیلات دولت خودرا تکمیل و قبائل را جمعآوری کرد و جدائی میان ایشان را برطرف نمود. قوانین و مقرراتی را وضع و مالیات و گمرک را مقرر ساخت و مرکز حکومت خود را شهر دارغو قرارداد. تا آنکه مجدداً روسها با سپاهی به جنگ وی شتافتند و شامل نیز سپاه متشکلی جمعآوری کرد و زد و خوردهائی میان آنان بوقوع پیوست. در سال 1852 م. بعضی از قبایل علیه او قیام کردند و در نتیجه از قدرت و شکوه او کاسته شد. پس از امضای قرارداد صلح پاریس روسها مجدداً درصدد تصرف قفقاز برآمدند و شامل مدت سه سال با آنها جنگید در این هنگام فرزند ارشدش درگذشت و بعضی از قبایل به او خیانت کردند و قوای او رو به سستی نهاد تا آنکه در سال 1859 م. او را بحال اسارت به پترسبرگ نزد امپراطور بردند اما مورد احترام شاه قرارگرفت و تا سال 1868 م. در روسیه بسر برد و در سال 1870 بطرف مکه و مدینه رهسپار گردید و در همانجا درگذشت. (از وبستر ص 1350 و دائره المعارف بستانی).
شامل. [م ِ] (اِخ) بطنی است معروف به ابوشامل از جدعان الحلف ساکن در منطقه ٔ میادین و شمال سوار در ساحل رودخانه ٔ خابورواقع در شمال بین النهرین. (از معجم قبایل العرب).
فرهنگ معین
فراگیرنده، حاوی، در بردارنده. [خوانش: (مِ) [ع.] (اِفا.)]
فرهنگ عمید
فراگیرنده و بههمهرسنده، همه را فرارسنده،
کافی، کامل،
حاوی، دربردارنده،
حل جدول
حاوی، محتوا، دربرگیرنده
فرهنگ واژههای فارسی سره
در بر گیرنده، دربرگیرنده، دارای
مترادف و متضاد زبان فارسی
حاوی، دربردارنده، محتوی، مشتمل
کلمات بیگانه به فارسی
دربرگیرنده
فارسی به انگلیسی
Inclusive
فارسی به عربی
شامل، فی
نام های ایرانی
پسرانه، حاوی، دارنده، کامل، فراگیرنده، نام یکی از رهبران مذهبی و سران عشایر قفقاز
عربی به فارسی
جامع , فرا گیرنده , وسیع , محیط , بسیط , پهناور , بزرگ , کشیده , شامل , مشمول , از اول تا اخر , بطور کامل , کامل , تمام
فرهنگ فارسی هوشیار
فراگیرنده، عمومیت دارنده
فارسی به ایتالیایی
incluso
فارسی به آلمانی
In
معادل ابجد
371