معنی شاهنامه
لغت نامه دهخدا
شاهنامه. [م َ / م ِ] (اِمرکب) نامه ٔ ممتاز در نوع خود. || نامه ٔ شاه. || کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایران. در پهلوی آن را خدای نامه گفتندی. کتابی که در آن شرح زندگانی و نبرد شاهان و پهلوانان آنان آمده است. سیرالملوک. خدای نامه. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). || (اِخ) نام بزرگترین شاهکار ادبی ایران از فردوسی طوسی. رجوع به فردوسی شود.
شاهنامه خوانی
شاهنامه خوانی. [م َ / م ِ خوا / خا] (حامص مرکب) شاهنامه خوان، شغل و عمل شاهنامه خوان.
شاهنامه خوان
شاهنامه خوان. [م َ / م ِ خوا / خا] (نف مرکب) خواننده ٔ شاهنامه. آنکه کتاب شاهنامه خواند. || که شاهنامه به آواز بلند و لحن گیرا و خاص خواند و این در دربار سلاطین خاص نقیب بوده است. آنکه اشعار شاهنامه ٔ فردوسی را با آهنگ متناسب بخواند.
فرهنگ عمید
کتابی که در آن سرگذشت پادشاهان ایران، به نظم یا نثر، گرد آمده باشد،
شاهنامه خوانی
خواندن شاهنامه با آهنگ خوب،
شاهنامه خوان
کسی که شاهنامۀ فردوسی را با آهنگ خوب میخواند،
حل جدول
اثری از فردوسی
قهرمان شاهنامه
رستم
سراینده شاهنامه
فردوسی
دیو شاهنامه
اکوان
مظلوم شاهنامه
سیاوش
فرهنگ فارسی هوشیار
کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایرانی
شاهنامه خوان
(صفت) کسی که نامه های شاه را قرائت میکرد (و آن شغلی بود)، کسی که اشعار شاهنامه (فردوسی) را با آهنگ متناسب می خواند.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
402