معنی شمردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
حساب کردن، به حساب آوردن. [خوانش: (ش مُ دَ) [په.] (مص م.) = شمریدن: ]
فرهنگ عمید
شماره کردن، حساب کردن،
به شمار آوردن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آماردن، شماره کردن، محاسبه کردن، شمارش، محاسبه
فارسی به انگلیسی
Count, Enumerate, Number
فارسی به ترکی
saymak
فارسی به عربی
احسب، احصاء، تضمن، حساب، شمعه، هدف، إحصاءٌ
فرهنگ فارسی هوشیار
تعداد نمودن و حساب کردن
فارسی به ایتالیایی
contare
فارسی به آلمانی
Angabe (f), Bericht (m), Konto, Rechnung (f), Aufnehmen, Beifügen, Einbeziehen, Einrechnen, Einschließen, Zielen
واژه پیشنهادی
آماریدن
معادل ابجد
594