معنی شمند

لغت نامه دهخدا

شمند

شمند. [ش َ م َ] (ص) بیهوش. (برهان) (آنندراج). ممکن است صورتی از شمنده یا شمیده باشد. رجوع به مصدر شمیدن شود. || (اِ) بیهوشی. (برهان) (فرهنگ اوبهی). || بهبود. (از برهان) (آنندراج). || شمن. این کلمه را به معنی ترسناک و افغان و نوحه کننده نوشته اند وبیت ذیل را از ناصرخسرو شاهد آورده اند:
برهمندی را بدل در جای کن
گر همی ز ایزد بترسی چون شمند.
دردیوان ناصرخسرو هم همین معنی را آورده اند، اما همانطور که در این بیت «برهمند» مزیدعلیه «برهمن » است، به نظر میرسد که «شمند» هم مزید علیه «شمن » باشد، یعنی همانطور که شمن (روحانی بت پرست) از بت خود می ترسد تو نیز از ایزد بترس. (قیاس چمند، چمن). (فرهنگ فارسی معین).


برهمندی

برهمندی. [ب َ رَ م َ / ب َ هََ م َ] (حامص) برهمند بودن:
برهمندی را بدل در جای کن
گر همی زایزد بترسی چون شمند.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی هوشیار

شمند

شمن. توضیح این کلمه را به معنی ترسناک افغان و نوحه کننده نوشته اند و بیت ذیل را از ناصر خسرو شاهد آورده اند: برهمندی را بدل در جای کن گر همی زایزد بترسی چون شمند. (ناصر خسرو 123) در دیوان ناصر هم همین معنی آورده اند اما همین طور که درین بیت برهمند مزید علیه برهمن است به نظر می رسد که شمند هم مزید علیه شمن باشد یعنی همان طور که شمن (روحانی بت پرست) از بت خود می ترسد تو نیز از ایزد بترس.


متبر

سیژیده (هلاک شده) ‎ سیز شمند، شکننده (اسم) هلاک شده. (اسم) شکننده، هلاک کننده.

فرهنگ عمید

شمند

شمن

حل جدول

شمند

راهب بودایی


بیهوش

شمند


راهب بودایی

شمند

معادل ابجد

شمند

394

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری