معنی رمنده
لغت نامه دهخدا
رمنده. [رَ م َ دَ / دِ] (نف) رم کننده. آنچه یا آنکه خوی رمیدن دارد. جانور رموک: اوابد؛رمندگان. (ربنجنی). رجوع به رمیدن شود:
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید.
فردوسی.
فارسی به انگلیسی
Skittish
مترادف و متضاد زبان فارسی
گریزان، نافر، وحشی، رموک
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) آنکه رم کند کسی که بترسد و بگریزد، آنکه به سبب نفرت احتراز کند.
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
آنکه میترسد و میگریزد، رمکننده،
حل جدول
گویش مازندرانی
رم کننده
معادل ابجد
299