معنی شوخ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
چرک بدن،
چرک لباس: اگر شوخ بر جامهٴ من بُوَد / چه باشد دلم از طمع هست پاک (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۸)،
شاد، خوشحال، زندهدل،
بذلهگو، اهل مزاح،
[قدیمی] خوشگل،
[قدیمی] گستاخ،
* شوخوشنگ: [قدیمی] خوشگل و ظریف،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
چرک، شوخگن، فضله، نجس، وسخ، خوشگل، زیبا، ظریف، بیآزرم، بیادب، بیحیا، گستاخ، بذلهگو، دعاب، ظریفطبع، لایگو، لطیفهگو، مزاح، مسخره، هزال، طناز، فتنهانگیز، فسونساز، فضول، وقیح، بانشاط، خوشدل، زندهدل، شاد، شنگ
فارسی به انگلیسی
Arch, Dirt, Frivolous, Fun, Good-Humored, Jocose, Jocular, Josher, Lively, Pus, Quizzical, Wanton, Witty
فارسی به عربی
ذکی، لامبالی، لوطی، محشه، مهرج، نکات، هزل، هزلی
فرهنگ فارسی هوشیار
زنده دل، خوشگل، گستاخ
فارسی به ایتالیایی
spiritoso
فارسی به آلمانی
Geistreich [verb], Komisch, Schwul [adjective], Seltsamkomisch, Joker (m), Witzbold (m)
معادل ابجد
906