معنی شکست دادن

لغت نامه دهخدا

شکست دادن

شکست دادن. [ش ِ ک َ دَ] (مص مرکب) شکستن:
به دست غلامان مستش دهم
به چوب شبانان شکستش دهم.
نظامی.
|| منهزم کردن. مغلوب کردن. هزیمت دادن. دچار شکست ساختن: هزم، هزیمت، شکست دادن لشکر دشمن را. (از یادداشت مؤلف). منهزم کردن. (ناظم الاطباء).

حل جدول

شکست دادن

از پای درآوردن

مغلوب کردن

فارسی به انگلیسی

شکست‌ دادن‌

Beat, Best, Conquer, Down, Lose, Maul, Overcome, Reduce, Subdue, Take, Vanquish, Wreck

فارسی به عربی

شکست دادن

ازدحام، اسوا، بز، حطم، کش ملک، هزیمه، إحباطٌ

فرهنگ فارسی هوشیار

شکست دادن

(مصدر) مغلوب کردن پیروز شدن بر.

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

شکست دادن

839

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری