معنی شیوا

لغت نامه دهخدا

شیوا

شیوا. [شی] (ص) فصیح. ظریف. بلیغ. (یادداشت مؤلف) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ جهانگیری). فصیح و بلیغ. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از غیاث) (از آنندراج) (از انجمن آرا). نغز.خوب. جید. نیکو: شیوه ٔ شیوا. سخن شیوا:
گشتم از یمن مدحت شه دین
در سخن بس تبستغ و شیوا.
منجیک.

شیوا. [شی] (اِخ) سومین تشخص تثلیث هندی، خدای مخرب. (فرهنگ فارسی معین).

شیوا. [شی] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان لاهیجان. آب از نهر کیاجو از سفیدرود. سکنه ٔ آن 301 تن. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

فرهنگ پهلوی

شیوا

رسا و بلند و کشیده

فرهنگ عمید

شیوا

در آیین هندوئیسم، خدای مخرب و مظهر انهدام که معمولاً او را به‌صورت مردی عبوس نمایش می‌دهند،
آیین پرستش شیوا که یکی از سه صورت مهم آیین کنونی هندوئیسم را تشکیل می‌دهد،

فصیح، بلیغ،

حل جدول

شیوا

رسا

از خدایان هندى

مترادف و متضاد زبان فارسی

شیوا

بلیغ، رسا، روان، فصیح، گویا،
(متضاد) نارسا

فارسی به انگلیسی

شیوا

Articulate, Eloquent, Fluent

نام های ایرانی

شیوا

دخترانه، شیرین بیان، خوش زبان، ایزد بزرگ هندیان باستان، فصیح، بلیغ

گویش مازندرانی

شیوا

گوسفند کرم رنگ

فرهنگ فارسی آزاد

شیوا

شِیْوا، Siva or Shiva خدای تخریب و تجدید حیات و یکی از سه جلوه خدا (Trimurti) در آئین وِدا (هندو)، پیکره او در مقام خدای رقص کیهانی Nataraja بصورت جوانیست با چهاردست در حال رقص و در مقام تخریب و نابودی بنام Mahakala بصورت مَهیبی است با گردن بندی از جمجمه های انسانی و مارهائی بدور شانه و بدن و چشمی سوم بر پیشانی و در مقام تجدید حیات بنام Mahavedaمیباشد. (به هندو مراجعه شود)

فرهنگ معین

شیوا

[په.] (ص.) فصیح، بلیغ.

فرهنگ فارسی هوشیار

شیوا

فصیح، ظریف، بلیغ

واژه پیشنهادی

شیوا

سلیس

معادل ابجد

شیوا

317

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری