معنی صدا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پژواک، انعکاس صوت، بانگ، آواز، آن چه که شنیده می شود، ی چیزی را درنیاوردن کنایه از: درباره آن با کسی سخن نگفتن و رازش را فاش نکردن، ی کسی را درآوردن کنایه از: موجب خشم و اعتراض او شدن.، ~ی کسی از جای گرم [خوانش: (صَ یا ص) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
آواز، بانگ: تو را که این همه بلبل نوای عشق زند / چه التفات بُوَد بر صدای منکر زاغ (سعدی: لغتنامه: صدا)،
آوازی که در کوه یا جای دیگر میپیچد و دوباره به گوش میرسد، آوازی که از انعکاس صوت بهوجود میآید: این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا (مولوی: ۴۳)،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
آوا، سدا
مترادف و متضاد زبان فارسی
آوا، آواز، بانگ، شرفه، صلا، صوت، ندا
فارسی به انگلیسی
Noise, Phono-, Report, Ring, Song, Sound, Tone, Voice
فارسی به ترکی
ses
فارسی به عربی
توخز، حنجره، صرخه، صوت، صوتی، نغمه، هاتف
نام های ایرانی
دخترانه، انعکاس صوت، پژواک
عربی به فارسی
زنگ , زنگار , زنگ زدن
فرهنگ فارسی هوشیار
صوت، آوازی باشد که در کوه و گنبد و امثال آن پیچد و باز همان شنیده شود
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Brüllen, Gellen, Kreischen [verb], Schreien, Telefon (n), Telefonieren, Dröhnen, Einwandfrei, Gehörig, Geräusch (n), Gesund (m), Klingen, Stimme (f), Stimmlich, Gurgel (f), Hals (m), Kehle (f)
واژه پیشنهادی
آوا
معادل ابجد
95