معنی صف
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
رده، رج، هر چیزی که با نظم و ترتیب در یک خط قرار گرفته باشد، گروه، دسته، ردیف، مرتبه، سوره شصت و یکم از قرآن کریم، جنگ، جمع صفوف. [خوانش: (صَ فّ) [ع.] (اِ.)]
(~.) [ع.] (اِ.) ایوان خانه و دالان، صفه.
فرهنگ عمید
آنچه با نظموترتیب در یک خط قرار گرفته باشد، رده، رج، ردیف، راسته،
شصتویکمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۴ آیه، حواریین،
* صف بستن (کشیدن): (مصدر لازم) در یک ردیف قرار گرفتن: مهتران آمدند از پسوپیش / صف کشیدند بر مراتب خویش (نظامی۴: ۷۲۱)،
* صف زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = * صف بستن (کشیدن)
* صفّ نعال: [قدیمی] پایین مجلس و نزدیک کفشکن: بُوَد که صدرنشینان بارگاه قبول / نظر کنند به بیچارگان صفّ نعال؟ (سعدی۲: ۶۵۷)،
حل جدول
ردیف، رسته
فرهنگ واژههای فارسی سره
رسته
مترادف و متضاد زبان فارسی
خط، رج، رجه، رده، ردیف، رسته، طبقه، قطار، کلاس
کلمات بیگانه به فارسی
رسته
فارسی به انگلیسی
Alignment, File, Line, Lineup, Queue, Rank, Row, Train
فارسی به ترکی
sıra, kuyruk
فارسی به عربی
تجمع، تراصف، جیش، رتبه
عربی به فارسی
ارایه , ردیف ستون , ستون بندی , ردیف درخت , سطر , ردیف
شرح دادن , وصف کردن , تسویه کردن , حساب را واریز کردن , برچیدن , از بین بردن , مایع کردن , بصورت نقدینه دراوردن , سهام , تجویز کردن , نسخه نوشتن , تعیین کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
رسته، رده، رج
فرهنگ فارسی آزاد
صَفّ، رده- ردیف- گروه همطراز (جمع: صُفُوف)،
صَفّ، نام سوره 61 قرآن که در مدینه عز نزول یافته و چهارده آیه دارد،
صَفّ (صَفَّ، یَصُفُّ)، صف بستن، به صف درآوردن چه در طول چه در عرض
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Armee (f), Heeres [noun]
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
170