معنی صفح
لغت نامه دهخدا
صفح. [ص َ] (ع اِ) کناره ٔ هر چیزی. (منتهی الارب). || پهلوی مردم. || رخسار مردم. یقال: نظر الیه بصفح وجهه، ای بعرض وجهه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). || رخسار شمشیر وپهنای آن. || پهنای هر چیزی. (منتهی الارب). پهنا. || صفح الجبل، بن کوه یا پائین کوه یا جای هموار از کمر آن و روی کوه. (منتهی الارب).برکوه. (مهذب الاسماء). || ناحیه، سرزمین. || (مص) روی گردانیدن. (منتهی الارب). || درگذشتن از کسی. (منتهی الارب). درگذشتن ازگناه. (ترجمان علامه ٔ جرجانی). درگذشتن از خطا. (غیاث اللغات). فا گذشتن از جرم. (مصادر زوزنی). عفو. تجاوز. ماجری درنوشتن. || اعراض. (منتهی الارب). اعراض کردن از کسی یا از چیزی. (ترجمان علامه ٔ جرجانی) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || ترک دادن. || ترک کردن. || وارد کردن شتران را بر حوض. || رد کردن سائل را و بازگردانیدن او. (منتهی الارب). رد کردن سائل را. (تاج المصادر بیهقی). واگردانیدن کسی را از حاجت خویش. (مصادر زوزنی). || زدن کسی را به پهنای شمشیر. (منتهی الارب). شمشیر به پهنا به کسی زدن. (تاج المصادر بیهقی). || سیراب کردن کسی را بنوعی از شراب. || پهن گردانیدن چیزی را. || پیش کردن مردم را یک یک. || نشان دادن ورق را یکی یکی. || نظر کردن در ظاهر کار و نگریستن صفحات آن. (منتهی الارب).
صفح. [ص َ ف َ] (ع اِ) پهنا، یقال: فی جبهته صفح، ای عرض فاحش. (منتهی الارب).
صفح. [ص َ] (اِخ) نام مردی است از بنی کلب. (منتهی الارب).
فرهنگ معین
(مص ل.) درگذشتن از گناه کسی، روی گردانیدن، (اِ.) طرف و کناره چیزی. [خوانش: (صَ فْ) [ع.]]
فرهنگ عمید
رو برگرداندن، اعراض کردن،
درگذشتن از گناه کسی،
(اسم) کنارۀ هر چیزی، جانب،
(اسم) کنار و پهلوی شخص،
(اسم) رخسار،
(اسم) پهنای شمشیر،
حل جدول
پهنای شمشیر
فرهنگ فارسی هوشیار
روی برگرداندن، اعراض کردن کناره هر چیز، جانب
فرهنگ فارسی آزاد
صَفْح، (صَفَحَ-یَصْفَحُ) گذشتن از گناه دیگری- عفو کردن- پهن و عریض کردن- نظر کردن در امری،
صَفْح، عفو و گذشت- پهنا و عرض هر شیئ مثل پهنای شمشیر- پهنه صورت- پهنه و دامنه کوه...- (جمع:صِفاح)،
معادل ابجد
178