معنی صورت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
سیما، شکل، رخسار، پیکره، نقش، ظاهر، کیفیت، چگونگی، فهرست، لیست، سیاهه، در ریاضی بخشی از یک کسر که در بالای خط کسری نوشته می شود، چگونگی، کیفیت. [خوانش: (رَ) [ع. صوره] (اِ.)]
فرهنگ عمید
صفت، نوع، وجه، شکل،
روی، رخسار،
[قدیمی] پیکر،
[قدیمی] نقش،
* صورت برداشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [مجاز]
لیست کردن، سیاهه کردن، سیاهه نوشتن،
[قدیمی] نقاشی کردن،
* صورت دادن: (مصدر متعدی) [مجاز]
انجام دادن، کاری را به پایان رساندن،
[قدیمی] چیزی را بهصورت و شکلی درآوردن، شکل دادن،
* صورت ذهنی: [مقابلِ صورت خارجی] ‹صورت ذهنیه› صورتی از کسی یا چیزی که در ذهن شخص درآید، انتزاعی،
* صورت ظاهر: آنچه از ظاهر کسی یا چیزی به چشم درمیآید، ظاهر حال،
* صورت فلکی (نجومی): (نجوم) مجموع چند ستاره که بهصورت انسان، حیوان، یا چیزی فرض شده باشد، مانند دب اصغر و دب اکبر،
* صورت کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی)
تصویر ساختن، نقاشی کردن: هنر باید که صورت میتوان کرد / به ایوانها در از شنگرف و زنگار (سعدی: ۱۵۹)،
(مصدر متعدی) پنداشتن، تصور کردن،
(مصدر لازم) [مجاز] چیزی را خلاف واقع نمودن، گزارش دروغ دادن،
(مصدر لازم) ساختن پیکری شبیه انسان یا چیز دیگر،
* صورت کشیدن: [قدیمی] = صورت کردن
* صورت گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] انجام یافتن کاری یا معاملهای،
* صورتهای شمالی: (نجوم) صورتهای فلکی که در نیمکرۀ شمالی دیده میشود،
* صورتهای جنوبی: (نجوم) صورتهای فلکی که در نیمکرۀ جنوبی دیده میشود،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
چهره، رخسار
کلمات بیگانه به فارسی
چهره
مترادف و متضاد زبان فارسی
چهره، رخ، رخسار، روی، ریخت، سیما، قیافه، وجه، هیئت، فرم، لفظ، سیاهه، لیست، پرتره، تصویر، تمثال، شکل، نقش،
(متضاد) معنی
فارسی به انگلیسی
Catalog, Catalogue, Countenance, Expression, Facade, Façade, Face, Form, Likeness, List, Schedule, Shape, Snoot, Variant, Version
فارسی به ترکی
yüz, suret
فارسی به عربی
اشاره، دمیه، سمت، شکل، فاتوره، قائمه، لفه، مرحله، وجه، وسام
تعبیر خواب
دیدن صورت گردیدن، دلیل بر کسی است که از حق تعالی روی بازگرداند و دورغ گوید. - امام جعفر صادق علیه السلام
اگر درخواب صورت خود را واژگون بیند، دلیل که همه مردم روی از او بگردانند. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
اگر بیند که صورت او به صورتِ دیگر مبدل شد، دلیل چنان بود که دیده باشد. اگر دید که به صورت خود بازگشت، دلیل است که به حق تعالی بازگردد. - محمد بن سیرین
فرهنگ فارسی هوشیار
هیئات، خلقت، شکل، تمثال، نقش، نگار
فرهنگ فارسی آزاد
صَوْرَت، چهره- شکل- رخساره- وجه- تصویر- صفت- شکل و مشخصات ظاهری اشیاء که ممکنست مادّه آنها واحد باشد- فِعْلِیَّت مادّه (جمع:صُوَر-صِوَر-صُوْر)،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Angesicht (n), Fratze (f), Gesicht (n), Schriftseite (f), Aufführen, Auflisten, Auflistung (f), Brötchen (n), Facies, Liste (f), Rechnung (f), Rolle (f), Rollen, Schild (n), Schlingern, Semmel (f), Unterschreiben, Warenrechnung (f), Zeichen (n)
معادل ابجد
696