معنی ضایع کردن
فرهنگ معین
خراب کردن، فاسد کردن، (عا.) کنف کردن، بور کردن. [خوانش: (~. کَ دَ) [ع - فا.] (مص م.)]
حل جدول
اضاعه
فارسی به انگلیسی
Fritter, Abuse, Bungle, Mar, Murder, Squander, Waste
فارسی به ترکی
yitirmek
فارسی به عربی
اساءه، الغاء، غنائم، قتل، ماء آسن
فرهنگ فارسی هوشیار
تپاهنیدن تباهاندن پوساندن گند زدن (مصدر) تباه کردن نابود کردن، فرو گذاشتن بی تیمار گذاشتن، مهمل گذاشتن بی کار گذاشتن، گم کردن.
واژه پیشنهادی
بر باد دادن
معادل ابجد
1155