معنی ضلالت

لغت نامه دهخدا

ضلالت

ضلالت. [ض َ ل َ] (ع مص) گمراه شدن. بیراه شدن. (زوزنی) (تاج المصادر). || (اِمص) ضد هدایت است چنانکه اِضلال ضد اهتداء می باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). صاحب تعریفات گوید: هی فقدان ما یوصل الی المطلوب و قیل هی سلوک طریق لایوصل الی المطلوب. گمراهی. (دهار) (منتخب اللغات) (منتهی الارب). گمرهی. بیراهی. بیرهی. ضلال. ضلل. غی ّ. غوایت. ضله. مقابل هدی. ضد رشاد:
آن مقتدی بچاه ضلالت همی رود
ایدون گمان برد که مگر بر سما شده ست.
ناصرخسرو.
درجمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند و بیک پس پای در موج ضلالت افکند. (کلیله و دمنه). می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته... و راه راست بسته و طریق ضلالت گشاده. (کلیله و دمنه). تا خلق را از ظلمت و ضلالت نفس برهانیدند. (کلیله و دمنه).
همه گیتی است بانگ هاون اما نشنود خواجه
که سیماب ضلالت ریخت در گوش اهل خذلانش.
خاقانی.
پدر گفت ای پسر بمجرّد این خیال باطل نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن و علما را به ضلالت منسوب کردن. (گلستان).

فرهنگ معین

ضلالت

(مص ل.) گمراه شدن، (اِمص.) گمراهی. [خوانش: (ضَ لَ) [ع. ضلاله]]

فرهنگ عمید

ضلالت

گمراه شدن، گمراهی. ٢. اشتباه، خطا،

حل جدول

ضلالت

مقابل هدایت

گمراهی

مترادف و متضاد زبان فارسی

ضلالت

انحراف، بغی، گمراهی، گمشدگی،
(متضاد) صلاح، هدایت

فارسی به انگلیسی

ضلالت‌

Aberration, Degradation, Depravity, Deviance, Deviancy, Error, Fall, Misguidance, Perversion, Perversity, Stumble, Vitiation

فرهنگ فارسی هوشیار

ضلالت

‎ (مصدر) گمراه شدن، (اسم) گمراهی بغی. گمراه شدن

واژه پیشنهادی

ضلالت

گم گشتگى

معادل ابجد

ضلالت

1261

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری