معنی طامح
لغت نامه دهخدا
طامح. [م ِ] (ع ص) زن که بی اجازت شوی در اهل خود رود. (منتهی الارب) (آنندراج). زن نافرمان. سرکش. (غیاث اللغات). || زن نگرنده بسوی مردان. (منتهی الارب) (آنندراج).
- اِمراه طامح یا امراه طماحه؛ زن که بشهوت به مردان نگرد. زن چشم چران. || بلند از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). عالی.
فرهنگ معین
زن نافرمان، زن چشم چران، خوب و عالی از هر چیز. [خوانش: (مِ) [ع.] (ص.)]
حل جدول
زن نافرمان
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرکش، نافرمان، چشمچران
عربی به فارسی
جویا , طالب , داوطلب کار یا مقام , ارزومند , حروف حلقی
فرهنگ فارسی هوشیار
زن نافرمان، زن چشم چران (صفت) زن نافرمان زن سرکش، زن نگرنده به سوی مردان زن چشم چران، بلند عالی.
معادل ابجد
58