معنی طفره
فرهنگ عمید
خیز برداشتن، جَستن،
* طفره رفتن
* طفره رفتن: (مصدر لازم) کوتاهی کردن، تٲخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن،
* طفره زدن: (مصدر لازم) = * طفره رفتن
فارسی به انگلیسی
Dodge, Elusion, Evasion, Evasiveness, Parry, Procrastination, Runaround, Stall
فرهنگ معین
حل جدول
اهمال، تعلل، سستی
فرهنگ فارسی هوشیار
ویدانک ویلان هم آوای پیلان (فرصت و فاصله میان کاری)، برجستن به بالا جستن، سرشیر (مصدر) جستن برجستن پریدن از بلندی، انتقال جسم است از جزو مسافتی به جزو مسافتی دیگر بدون آن که از اجزای ما بین گذر کند و محاذی آن قرار گیرد و به عبارت دیگر انتقال از مسافتی به مسافتی دیگر و از مکانی به مکانی دیگر بدون گذشتن از مسافت متوسط و این امر محال است.
طفره رفتن
ویلان رفتن پاسخ روشن ندادن طفره زدن: در جواب طفره می رفت.
طفره زدن
کوتاهی کردن ویلان زدن سر دواندن کوتاهی کردن و تاخیر در کار سر دواندن، در رفتن: او با مهارت از جواب همه سوالات طفره می زد.
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
معادل ابجد
294