معنی طلا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
زر؛ فلزیست زرد رنگ گران بها و کمیاب که بسیار شکل پذیر، چکش خوار و قابل تورق و مفتول شدن می باشد. در مجاورت آب و هوا نیز زنگ نمی زند، مجازاً گران بها، نایاب. [خوانش: (طَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
طلی
* طلا کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] مالیدن داروی مایع بر عضوی،
فلزی زردرنگ، چکشخوار، و گرانبها که در ضرب سکه و ساختن جواهر به کار میرود، زر،
* طلای سفید: (شیمی) = پلاتین
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
تلا، زر
مترادف و متضاد زبان فارسی
ذهب، زخرف، زر، عسجد،
(متضاد) سیم، فضه، نقره، شی کمیاب، شخصبسیارارزشمند، شراب، می پخته
فارسی به انگلیسی
Gold
فارسی به ترکی
altın
فارسی به عربی
ذهب
نام های ایرانی
دخترانه، طلا، فلزی زرد رنگ و نسبتاً نرم، زر
تعبیر خواب
فرهنگ فارسی هوشیار
تلا واژه ای پارسی است که آن را چون تپیدن و تاس به طا ء معرب نویسند (زیر واژه ی طاس) پارسی است و آن را به عربی ذهب خوانند طلا به معنی زر سرخ دراصل به تای قرشت به سبب اختلاط عرب و عجم به طای مطبقه نوشته اند (سراج) تازی است از طلا ء که طلی ممال آن است در فرهنگ عربی به فارسی لاروس طلا ء و طلی هیچ یک با آرش زر نیامده زر نوزاد آهو، هر چیز کوچک، بچه ی گاو و گوسفند، تن جانور هر چه آن را در مالند بر چیزی اندود، دوایی رقیق که بر عضو مالند، قطران، زر ذهب جمع: طلاجات (غلط) . یا زر طلا (طلی) زراندای مذهب مطلا کننده، زر خالص که برای اندود کردن و طلا کردن مس و چیزهای دیگر به کار رود، نوعی شراب غلیظ که به سیاهی زند می پخته. یا طلای دو بتی. اشرافیی که هر دو روی آن صورت داشته باشد. یا طلای سفید. فلزیست سفید رنگ شبیه به نقره و سنگین ترین فلزیست که در صنعت به کار می رود. وزن مخصوص آن 64 , 21 و درجه گداز آن 1755 درجه سانتی - گراد است. خواص چکشخواری تورق و مفتول شدن را بوجه اعلی داراست پلاتین. یا طلای سیاه. نفت. زر، زر سرخ
فارسی به ایتالیایی
oro
فارسی به آلمانی
Gold (n)
معادل ابجد
40