معنی عادت کردن

لغت نامه دهخدا

عادت کردن

عادت کردن. [دَ ک َ دَ] (مص مرکب) خوی گرفتن. معتاد شدن:
چشم عادت کرده با دیدار دوست
حیف باشد بعد از او بر دیگری.
سعدی.

حل جدول

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عادت کردن

خو گرفتن

کلمات بیگانه به فارسی

عادت کردن

خو گرفتن

فارسی به انگلیسی

عادت‌ کردن‌

Use, Acclimate, Form

فارسی به ترکی

عادت کردن‬

alışmak, kanıksamak

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

عادت کردن

آمختن مرو سیدن خوییدن (مصدر) خو کردن به چیزی خوگر شدن معتاد شدن، معمول گشتن متداول شدن، انس گرفتن به الفت گرفتن به.

فارسی به آلمانی

عادت کردن

Ankommen, Bekommen, Kommen, Werden

معادل ابجد

عادت کردن

749

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری