معنی عاریتی

لغت نامه دهخدا

عاریتی

عاریتی. [ی َ] (ص نسبی) منسوب است به عاریت و آنچه به عاریت باشد و آنچه به عاریت ستانند و آنچه را بقاء نباشد چون زندگی و غیره:
به عمر عاریتی هیچ اعتماد مکن
که پنج روز دگر میرود به استعجال.
سعدی.
وعاقل به جاه عاریتی مغرور نگردد. (مجالس سعدی). رجوع به عاریت و عاریه شود.

فرهنگ معین

عاریتی

(~.) [ع - فا.] (ص نسب.) ناپایدار.

فرهنگ عمید

عاریتی

عاریت
[مجاز] آنچه ناپایدار باشد و دوام و بقا نداشته باشد: به عمر عاریتی اعتماد هیچ مکن / که پنج روز دگر می‌رود به استعجال (سعدی۲: ۶۵۷)،

حل جدول

عاریتی

منسوب به عاریت، ناپایدار

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عاریتی

کسانه

فرهنگ فارسی هوشیار

عاریتی

سپنجی گذ ران و باری (صفت) منسوب به عاریت، آن چه به عاریت ستانند، آن چه را که بقا نباشد چون زندگی.

واژه پیشنهادی

عاریتی

سپنجی

معادل ابجد

عاریتی

691

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری