معنی عاشر

لغت نامه دهخدا

عاشر

عاشر. [ش ِ] (ع ص) ده یک گیرنده. (منتهی الارب) (آنندراج). || آنکه بر راه گمارند که از اموال بازرگانان صدقه گیرد. (تعریفات). در شرع عاشر کسی را گویند که امام او را برای گرفتن عشر از تجار مأمور طرق و شوارع کرده تا وجه مأخوذه از آنها را هزینه ٔ امنیت راهها و جاده ها کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون). || دهم. (منتهی الارب) (آنندراج).

فرهنگ معین

عاشر

(اِفا.) ده یک گیرنده، (ص.) دهم، دهمین،

فرهنگ عمید

عاشر

دهم، دهمین،

حل جدول

عاشر

دهم

فرهنگ فارسی هوشیار

عاشر

‎ دهم دهمین، ده یک گیر ‎ (اسم) ده یک گیرنده، دهم دهمین.

فرهنگ فارسی آزاد

عاشر

عاشِر، دهم- دهمین (جمع:عُشَّر)،

معادل ابجد

عاشر

571

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری