معنی عالی قاپو

لغت نامه دهخدا

عالی قاپو

عالی قاپو. (اِخ) نام قصری است از قصور صفویه واقع در میدان شاه اصفهان. و دارای بنای عالی و مرتفع و تاریخی است که همه ساله مسافران و سیاحان خارجی از آن دیدن میکنند و بنابر مشهور تکمیل آن به دست شاه عباس بوده است. رجوع به اصفهان شود.


قاپو

قاپو. (ترکی، اِ) دروازه. (آنندراج).


علی قاپو

علی قاپو. [ع َ] (اِخ) عالی قاپو. عمارتی است تاریخی در اصفهان. رجوع به اصفهان و به عالی قاپو شود.


تخته قاپو

تخته قاپو. [ت َ ت َ / ت ِ] (ص مرکب) دهقان. که در خانه زندگی کند. شهری. روستایی. روستانشین. حضری. قراری. شهرنشین. ساکن حضر. ساکن شهر. شهرباش. مَدَری، مقابل بدوی و بادی و بادیه نشین.


باب عالی

باب عالی. [ب ِ] (اِخ) دربار سلاطین عثمانی، ترجمه ٔ عالی قاپو (درب عالی). یا آلا قاپو (در سرخ). دربار سلطان عثمانی. || اسلامبول. استانبول.


عالی

عالی. (ع ص) بلند، مقابل سافل. و منه أتیته من عال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || رفیع و بلند. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). کلان. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رجل عالی الکعب، مرد شریف. (منتهی الارب):
اندک اندک علم یابد نفس چون عالی بود
قطره قطره جمع گردد و آنگهی دریا شود.
ناصرخسرو.
و آن درجت شریف و رتبت عالی. (کلیله و دمنه). || (اِخ) نامی از نامهای خدای متعال. || (ص) بزرگوار و فاضل. سرافراز. (ناظم الاطباء). || در اصطلاح درایت و نزد محدثان عبارت است از سندی که در آن علو باشد و مقابل او نازل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). سندی که سلسله ٔ آن کوتاه تر از دیگر اسناد باشد و با واسطه ٔ کمتر نقل شود. || در اصطلاح معانی و بیان و نزد بلغا آن است که شاعر الفاظ فصیح در ترکیب چنان به جزالت ربط دهد که پنداشته آید که کلمه کلمه لطافت درجه درجه پذیرفته و پایه پایه در خوبی ارتقاء یافته و وی را اشعار از اشعار مردمان به مرتبت عالی تر بود که فصحاء به علو مرتبت او اقرار کنند.کذا فی مجمع الصنایع. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 1077).
- باب عالی، درگاه سلطان عثمانی را میگفتند.
- جاه عالی، عالی جاه. پایه و مرتبه ٔ بلند. و رجوع به عالیجاه شود.
- درگاه عالی، درگاه شاه: قضات و صاحب بریدان درگاه عالی یا وی و نائبان وی باشند. (تاریخ بیهقی ص 264).
- دیوان عالی کشور، عالیترین مرجع قضائی. رجوع به دیوان... شود.
- رأی عالی، رأی ثاقب و صائب و بلند: و رأی عالی چنین اقتضا میکند که... (تاریخ بیهقی ص 271). و آنچه را رأی عالی بفرماید. (تاریخ بیهقی ص 258).
- فرمان عالی، فرمان که از مافوق صادر شود: فرمان عالی رسید به خط بونصر مشکان. (تاریخ بیهقی).
- لفظ عالی، لفظ و گفتار شاه: و مثالها از لفظ عالی بشنود. (تاریخ بیهقی ص 72).
- مجلس عالی، مجلس سلطان.
- همت عالی، همت بلند.

حل جدول

عالی قاپو

از عمارت های صفویان


قاپو

دروازه

در بزرگ

فرهنگ معین

قاپو

[تر.] (اِ.) دروازه.

فرهنگ عمید

قاپو

در، در بزرگ، دروازه،


عالی

بسیار خوب، دارای کیفیت خوب: پرداخت عالی فیلم،
دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر: تحصیلات عالی، دست‌پخت عالی،
بزرگ، مهم،
(قید) به‌طور بسیار خوب: عالی ساز می‌زند،
[قدیمی] رفیع، بلند،

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

قاپو

ترکی دروازه (اسم) دروازه در بزرگ.

فارسی به عربی

عالی

اعلی الدرجات، امبراطور، جمیل، رائع، راسمال، شجاع، ضربه قاضیه، عالی، غرامه، کثیر، متانق، مستوی عالی، مشهور، ممتاز، هائل

معادل ابجد

عالی قاپو

220

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری