معنی عد

لغت نامه دهخدا

عد

عد. [ع َدد] (ع مص) شمردن. (ترجمان جرجانی) (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر) (فرهنگ نظام).

عد. [ع ِدد] (ع ص) آب جاری که آن را ماده ای باشد که منقطع نشود مانند آب چشمه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). گویند: ماء عد و میاه اعداد. (اقرب الموارد). || (اِمص) بسیاری چیزی. || (ص، اِ) چاه قدیم. (اقرب الموارد) (آنندراج). || حریف. (ناظم الاطباء).

عد. [ع ُدد] (ع اِ) آبله ریزه که بر رخسار ملاح برآید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج).

فرهنگ معین

عد

(عَ دّ) [ع.] (مص م.) شمردن.

فرهنگ عمید

عد

شمردن، به‌شمارآوردن،
عدد، شمار،

حل جدول

عد

شمردن

عربی به فارسی

عد

تعلق داشتن , مال کسی بودن , وابسته بودن

فرهنگ فارسی هوشیار

عد

شمردن

معادل ابجد

عد

74

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری