معنی جعد
فارسی به انگلیسی
Ringlet, Wave
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(جَ) [ع.] (اِ.) موی پیچیده، موی تاب - دار.
فرهنگ عمید
موی پیچیده و تابدار،
(صفت) [قدیمی] پیچیده و تابدار،
مترادف و متضاد زبان فارسی
زلف، گیسو، مو
فرهنگ فارسی آزاد
جَعْد، زلف پیچیده- زلف تابدار- خسیس و بخیل (در فارسی: گیسو)،
لغت نامه دهخدا
مشکین جعد.[م ُ / م ِ ج َ](ص مرکب) سیاه گیسوی. که موی و گیسوی تابدارش چون مشک به رنگ و به بوی باشد:
چو مشکین جعد شب را شانه کردند
چراغ روز را دیوانه کردند.
نظامی.
غالیه جعد
غالیه جعد. [ی َ / ی ِ ج َ] (ص مرکب) آنکه زلف مشکین دارد: و در موضع سقاه هر خوش پسری... غالیه جعدی... کمر بر میان بسته. (جهانگشای جوینی).
شکسته جعد
شکسته جعد. [ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ج َ] (ص مرکب) پریشان موی. (ناظم الاطباء). با موی مرغول. با زلف شکن دار. || از اسمای محبوب است. (از آنندراج).
معادل ابجد
77