معنی عرض حال

لغت نامه دهخدا

عرض حال

عرض حال. [ع َ ض ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) درخواست و استدعا. (ناظم الاطباء). دادخواست.شکایت. || ورقه ای که درخواست یا شکایت خود را در آن نویسند. (فرهنگ فارسی معین). درخواست نامه. عریضه. قسه. شکوائیه. و رجوع به عرض الحال شود.

حل جدول

عرض حال

عریضه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عرض حال

دادخواست

کلمات بیگانه به فارسی

عرض حال

دادخواست

معادل ابجد

عرض حال

1109

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری