معنی عقب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اِ.) پاشنه پا، فرزند، نسل، جمع اعقاب، (ق.) در فارسی به معنای پشت سر، (ص.) دارای فاصله دورتر یا کمی دورتر، (عا.) مقعد. [خوانش: (عَ قِ یا قَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
پشت سر،
واقع در پشت سر،
دارای فاصلۀ مکانی یا زمانی، دور،
چیزی یا کسی که سرعت و رفتار یا مهارتش کمتر از دیگران باشد،
فرزند، فرزندزاده،
نوادگان، بازماندگان،
[قدیمی] پاشنۀ پا،
حل جدول
پشت سر
فرهنگ واژههای فارسی سره
پس، پشت
مترادف و متضاد زبان فارسی
پس، پشتسر، پشت، خلف، پی، پیرو، دنباله، دنبال، وارو، ورا، عقبه، فرزند، نسل،
(متضاد) پیش
فارسی به انگلیسی
Aback, After, Back, Behindhand, Backside, Fro, Hind, Overdue, Rear, Stern, Tail
فارسی به ترکی
arka, ard, geri
فارسی به عربی
خلف، ذیل، ظهر، موخره، وراء
عربی به فارسی
ته دار کردن , ته تفنگ , ته توپ , کفل , شاخ زدن , ضربه زدن , پیش رفتن , پیشرفتگی داشتن , نزدیک یامتصل شدن , بشکه , ته , بیخ , کپل , ته درخت , ته قنداق تفنگ , هدف , کنده , ریشه , ته سیگار , ته چک , ته سوش , ته بلیط , کوتوله , از بیخ کندن , تحلیل بردن , راندن , کوبیدن
فرهنگ فارسی هوشیار
پشت سر، فرزند، زاده، پاشنه پا
فرهنگ فارسی آزاد
عُقْب-عُقُب، عاقبت-آخر و پایان کار کار و هر چیز (جمع:اَعْقاب)،
عَقِب-عَقْب، پاشنه پا- اثر قدم- فرزند- نوه- متأخر- بعدی (جمع:اَعْقاب) در فارسی عَقَب تلفظ می کنند در حالیکه عَقَب در عربی معنای دیگر دارد،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Achter (prp.), Nach achtern (adv.), Ru.cken, Rücken (m), Unterstützen, Wieder, Zuru.ck, Zurück, Bäumen, Beschatten, Folgen, Hintere, Rückseite (f), Schuß (m), Schwanz (m), Schweif (m)
معادل ابجد
172