معنی غرغر کردن

لغت نامه دهخدا

غرغر کردن

غرغر کردن. [غ ُ غ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) آهسته سخن گفتن از سر خشم. غر زدن. (فرهنگ نظام). سخن گفتن اعتراض آمیز.لندیدن. ژکیدن. ناخشنودی نمودن با کلماتی نامفهوم. لندلند کردن. قرقر کردن. رجوع به غرغر و قرقر شود.

حل جدول

غرغر کردن

لند، غرغر کردن، ژکیدن

ژک

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

غرغر کردن

تذمر، تمتم، حقد، هدیر

فرهنگ فارسی هوشیار

غرغر کردن

(مصدر) گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. (مصدر) زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)

فارسی به آلمانی

غرغر کردن

Mother [noun]

معادل ابجد

غرغر کردن

2674

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری