معنی غیبگو
لغت نامه دهخدا
غیبگو. [غ َ / غ ِ] (نف مرکب) غیبگوی. کسی که از چیزهای پنهان خبر میدهد. (فرهنگ نظام). آنکه از امور نهانی و اسرار مردم خبر دهد. (ناظم الاطباء). آنکه غیب گوید.خبردهنده از غیب و نهان. رجوع به غیب شود. || رمال و فالگیر و فالگو. (ناظم الاطباء). کاهن.
حل جدول
کاهن
فرهنگ واژههای فارسی سره
پیشگو
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیشگو، رمال، طالعبین، غیبدان، فالگو، فالگیر، کاهن
فارسی به انگلیسی
Augur, Visionary
فرهنگ فارسی هوشیار
خبر دادن از اسرار نهانی
فارسی به ایتالیایی
veggente
معادل ابجد
1038