معنی فام
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پسوندی که در آخر برخی واژه ها می آید به معنای رنگ، نوع، مانند، شبیه. [خوانش: (دَ) (مص ل.)]
(مْ) (اِ.) وام، قرض.
فرهنگ عمید
رنگ، گون، مانند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ازرقفام، زردفام، زنگارفام، سبزفام، سرخفام، سیهفام، فیروزهفام، برافروخت رخسارۀ لعلفام / یکی بانگ زد هر دو را پور سام (فردوسی۴: ۲۹۵۶)،
وام: به فعل نیک و به گفتار خوب، پشت عدو / چو عاقلان جهان زیر فام باید کرد (ناصرخسرو۱: ۲۰۳)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
رنگ، صبغه، گونه، لون، شبیه، مانند، نظیر، دین، قرض، وام
فارسی به انگلیسی
Tincture, Tinge, Tint, Tone
فارسی به عربی
لون
فرهنگ فارسی هوشیار
قرض، دین، وام، رنگ
فارسی به آلمانی
Farbe (f), Färben
معادل ابجد
121