معنی فانتزی
لغت نامه دهخدا
فانتزی. [ت ِ] (فرانسوی، اِ) خیال. وهم. تصور. || هوی. هوس. بلهوسی. || میل. خواست. خواهش طبع. تفنن. (فرهنگ فرانسه ٔ نفیسی). در تداول عامه ٔ روزنامه های امروز نوشته ای را گویند که پایبند اصول خاص یک سبک نباشد و نویسنده آن را برای تفنن و تفریح نوشته باشد.
فرهنگ معین
خیال، وهم، ذوق، تفنن، تجملی، زیبا. [خوانش: (نْ تِ) [فر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
[عامیانه] غیر لازم و تجملی: لباس فانتزی،
[عامیانه] غیر جدی،
[عامیانه] بدیع و جالب، نوظهور،
(ادبی) نوعی داستان کوتاه تخیلی که در آن از جنبههای خندهدار و نامعقول زندگی سخن گفته شود،
(هنر) ویژگی اثر هنری برخاسته از تخیل و بدون هیچگونه قید و بند و وابستگی به سبْک و فرم،
[عامیانه] ویژگی نوعی نان غیرسنتی،
(موسیقی) ویژگی قطعۀ موسیقیای که به فرم پایبند نیست،
حل جدول
شیک
مترادف و متضاد زبان فارسی
تفنن، هوس، خیالی، غیرواقعی، شیک، لوکس
فارسی به عربی
خیال
فرهنگ فارسی هوشیار
وهم و خیال، تصور، هوی، هوس، چیزهای تجملی
اصطلاحات سینمایی
نوعی فیلم که رویدادهای آن گویی درعالم خیال می گذرد وتماشاگر درعین باور کردن فیلم، آن را ازعالم واقع جدا می داند. فیلمهای فانتزی انواع مختلف از فیلمهای انیمیشن گرفته تا علمی- تخیلی دارند. آغازگر فیلمهای فانتزی را « ژرژ ملیس » (پدرتروکاژهای سینمایی) می دانند.اخیرا فیلمهای فانتزی با دستیابی به اوج تکنیکی توانسته اند گیشه های جهان را فتح کنند. « هری پاتر» از این گونه فیلمهاست.
معادل ابجد
548