معنی فجیع
لغت نامه دهخدا
فجیع. [ف َ] (از ع، ص) در تداول فارسی، دردناک. اسف بار. جانگداز. رقت آور، چنانکه گوییم: فلان را به وضعی فجیع کشتند.
فرهنگ معین
(فَ) [ازع.] (ص.) دردناک، ناگوار.
فرهنگ عمید
دردناک، آزاردهنده، ناخوشایند،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جانگداز، دردناک، رقتآور، رقتبار، فاجعهآمیز، مصیبتبار، ناگوار، هولناک
فارسی به انگلیسی
Abhorrent, Calamitous, Grievous, Gruesome, Heinous
فارسی به ترکی
feci
فارسی به عربی
فادح، ماساوی، مفجع
فرهنگ فارسی هوشیار
دردمند زن یا مرد، پیشامد سخت در تازی ((فاجع)) به جای آن به کار می رود (صفت) دردناک جانگداز رقت آور: فلان را به وضعی فجیع کشتند. توضیح در عربی به جای آن فاجع مستعمل است.
فرهنگ فارسی آزاد
فَجیع، در اصطلاح فارسی: دردآور، حُزن انگیز، جانگداز (در عربی «فاجِع» می باشد)،
معادل ابجد
163