معنی فدیه

فارسی به انگلیسی

فدیه‌

Ransom, Redemption

فارسی به عربی

فدیه

فدیه، نفقه


فدیه دادن

فدیه


فدیه دهنده

مخلص

فرهنگ معین

فدیه

(فِ یِ) [ع. فدیه] (اِ.) نک فداء.

حل جدول

فدیه

جان بها

سرب ها

سربها

قربانى


فدیه، دیه

سر بها


فدیه ، دیه

سر بها

واژه پیشنهادی

فدیه

سربهای

فرهنگ عمید

فدیه

مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می‌شود، سربها،
مالی که برای دفع بلا به فقرا می‌دهند،
(فقه) مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه‌هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می‌دهد،
(حقوق) مالی که زن در طلاق خُلع به شوهرش می‌دهد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

فدیه

جانبها، سربها، قربانی

فرهنگ فارسی هوشیار

فدیه

سر بها کریان برخین یشت (اسم) آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها جمع: فدی فدیات.


فدیه دهنده

یشتار

معادل ابجد

فدیه

99

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری