معنی فرسودگی

لغت نامه دهخدا

فرسودگی

فرسودگی. [ف َ دَ / دِ] (حامص) فرسوده شدن. فرسوده بودن. فرسایش. رجوع به فرسوده و فرسودن شود.

حل جدول

فرسودگی

کهنه گی، فرسایش، پوسیدگی

استهلاک

مترادف و متضاد زبان فارسی

فرسودگی

پوسیدگی، کهنگی، خستگی، فرتوتی، واماندگی

فارسی به انگلیسی

فرسودگی‌

Exhaustion, Seediness, Slippage, Tiredness, Wear, Wear And Tear, Weariness

فارسی به عربی

فرسودگی

اعیاء

فرهنگ فارسی هوشیار

فرسودگی

فرسوده بودن، فرسایش

معادل ابجد

فرسودگی

380

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری