معنی فروافتادن

لغت نامه دهخدا

فروافتادن

فروافتادن. [ف ُ اُ دَ] (مص مرکب) بزیر افتادن. سقوط. (یادداشت بخط مؤلف):
چون رسولانش ده گام بتعجیل زنند
قیصر از تخت فروافتد و خاقان از گاه.
منوچهری.
بسان گوسپند کشته بر جای
فروافتاد و میزد دست بر پای.
نظامی.

حل جدول

فروافتادن

ساقط شدن

معادل ابجد

فروافتادن

822

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری