معنی فسخ کردن
لغت نامه دهخدا
فسخ کردن. [ف َ ک َ دَ] (مص مرکب) زایل کردن. || باطل کردن. (فرهنگ فارسی معین).
حل جدول
اقاله
فارسی به انگلیسی
Abolish, Abrogate, Cancel, Dissolve, Lift, Revoke
فارسی به ترکی
feshetmek
فارسی به عربی
الغ، الغاء، ذوب
فرهنگ فارسی هوشیار
بیهوده گرداندن (بیهوده باطل)، گسیختن ساکاندن (مصدر) زایل کردن، باطل کردن.
فارسی به ایتالیایی
abrogare
فارسی به آلمانی
Abbrechen, Abstempeln, Annullieren
معادل ابجد
1014