معنی فشاردن

لغت نامه دهخدا

فشاردن

فشاردن. [ف ِ دَ] (مص) فشردن. (آنندراج). افشردن. (فرهنگ فارسی معین):
هر گلی پژمرده میگردد ز دهر
مرگ بفشارد همه در زیر غن.
رودکی.
یکی دست بگرفت و بفشاردش
پی و استخوانها بیازاردش.
فردوسی.
فرودآمد از اسب و بفشارد دست
پر از خنده بر تخت زرین نشست.
فردوسی.
تعویذ وفا برون کن از گردن
ورنه به جفا گلوت بفشارد.
ناصرخسرو.
|| خلانیدن و فروبردن چیزی را نیز گفته اند در جایی. (برهان).


غوره فشاردن

غوره فشاردن. [رَ / رِ ف َ / ف ِ دَ] (مص مرکب) غوره افشردن. گریان ساختن خود. گریه کردن:
ز دست ساقی دولت شراب ناب بنوش
حسود خام طمع میفشار گو غوره.
بدر جامی.


ران فشاردن

ران فشاردن. [ف َ / ف ِ دَ] (مص مرکب) ران افشردن. ران فشردن. کنایه از برانگیختن و تیز کردن اسب:
یکی [یک تیر] در کمان راند و بفشارد ران
نظاره بگردش سپاه گران.
فردوسی.
و رجوع به ران افشردن و ران فشردن شود.


پای فشاردن

پای فشاردن. [ف َ / ف ِ دَ] (مص مرکب) ثبات کردن. پای افشردن. پافشاری کردن. سخت ایستادن. استواری و ثبات قدم ورزیدن. ایستادگی کردن در سودا. (برهان). ایستادگی کردن در کاری: لشکر دیلم در آن حادثه پای بیفشردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
شاهی که ترا نعمت صد ساله بریزد
گر بر در اونیم زمان پای فشاری.
فرخی.
وگر بپرسی ازین مشکلات مر ما را
بپیش حمله ٔ تو پای سخت بفشاریم.
ناصرخسرو.
در دوستی رسول و آلش
بر محنت پای می فشارم.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 276).
و رجوع به پای و پا فشردن شود.


پای فشردن

پای فشردن. [ف َ / ف ِ ش ُدَ] (مص مرکب) پای فشاردن. پا فشاردن. پا فشردن.


افضاخ

افضاخ. [اِ] (ع مص) بوقت فشاردن رسیدن عنقود. (منتهی الارب). بوقت فشاردن رسیدن عنقود که خوشه ٔ انگور و جز آن باشد. (ناظم الاطباء).وقت فشردن رسیدن خوشه ٔ انگور. (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

فشاردن

(فِ دَ) (مص م.) نک افشردن.


سلاف

می، باده، آن چه چکد از انگور پیش از فشاردن،

حل جدول

فشاردن

افشردن

فرهنگ عمید

فشاردن

افشردن

فرهنگ فارسی هوشیار

پای فشاردن

(مصدر) پافشاری کردن ایستادگی کردن پایداری کردن پاییدن پای داشتن پای افشردن: (پافشردی بردی) (حکمت) .


غوره فشاردن

(مصدر) فشار دادن غوره برای استخراج عصاره آن، به گریه آوردن گریان ساختن، (مصدر) گریه کردن، غایب شدن.


پی فشردن

ثابت قدم بودن، استوار کردن، پی فشاردن


مهر کردن

(مصدر) مهر را بر کاغذ و جز آن فشاردن تا نقش مهر بر آن منقو ش گردد.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

فشاردن

635

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری