معنی فنگ

فرهنگ عمید

فنگ

حنظل: تلخی خشمش ار به شهد رسد / باز نتوان شناخت شهد از فنگ (فرخی: ۲۱۰)،

(زیست‌شناسی) = زالو: بماندستم دل‌تنگ به ‌خانه در چو فنگ / ز سرما شده چون نیل و سر و روی پرآژنگ (حکاک: شاعران بی‌دیوان: ۲۸۷)،
[مجاز] بیچاره، درمانده، بینوا،

بنگ


پیش فنگ

سلام نظامی و ادای احترام از طرف سرباز نسبت به افسر که با حرکت دادن تفنگ و نگه داشتن آن در پیش روی خود و به حالت خبردار صورت می‌گیرد،

لغت نامه دهخدا

فنگ

فنگ.[ف َ] (اِ) زالو. زلو. (فرهنگ فارسی معین). کرمی بود بزرگ و سبز، گاه دراز شود و گاه کوتاه. (اسدی). خونجو. زالو. زلو. زرو. (یادداشت مؤلف):
بماندستم دلتنگ، به خانه در چون فنگ
ز سرما شده چون نیل سر و روی پر آژنگ.
حکاک.
|| فلاکت و پریشانی و بی سروسامانی. || نباتی را گویند که بسیار تلخ است، و آن را به عربی حنظل خوانند. (برهان). حنظل. (فرهنگ فارسی معین). هندوانه ٔ ابوجهل. || غر. فنج.دبه خایگی. (یادداشت مؤلف). باد فتق:
ای غریری اگر این باد که اندر سرم است
راه یابد سوی خایه کندم گند به فنگ.
سنائی.

فنگ. [ف َ] (اِخ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که دارای 295 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصولش غله، چغندر و لوبیاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


پیش فنگ

پیش فنگ. [ف َ] (اِ مرکب) در مشق سربازان بجلوی روآوردن تفنگ بطور عمودی. تفنگ راست ایستانیده را از جانب راست بدن با دو حرکت مقابل صورت آوردن. تفنگ مماس با جانب راست بدن را با حرکتی اندکی ببالا سپس با حرکتی دیگر بپیش روی آوردن. روبروی صورت و موازی قامت آوردن تفنگی که مماس پهلوی راست است با دو حرکت.


دنگ و فنگ

دنگ و فنگ. [دَ گ ُ ف َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) رفت و آمد. بیابرو. || معضل و مشکل و دشواری: این کار چه اندازه دنگ و فنگ دارد؛ با آداب و تشریفات دشوار همراه است.

حل جدول

فنگ

زالو

فرهنگ معین

فنگ

(فَ نْ) (اِ.) زالو.


پیش فنگ

(فَ) (اِمر.) عملی است که سربازان با تفنگ انجام دهند بدین طریق: نخست تفنگ عمودی به زمین و مماس با پای راست قرار دارد با یک حرکت تفنگ را با دست راست از زمین بلند کنند و در هوا بچرخانند و پاشنه آن را در کف دست چپ گذارند و با حرکت دیگر دست راست را به جای خو


چاتمه فنگ

(~. فَ) (اِمر.) = چاتمه تفنگ: فرمانی است که فرمانده به سربازان دهد و آنان تفنگ های خود را به شکل چاتمه بر روی زمین قرار دهند.

فرهنگ فارسی هوشیار

فنگ

(اسم) گونه ای روباه کوچک اندام که به نام روباه خال دار نیز موسوم است قدش کوتاه و پوستش قرمز و پشتش دارای موهایی است که انتهای آنها سفید است. از پوست این حیوان در نواحی ترکستان پوستین های ذی قیمتی تهیه می کنند قارساق، شمع مانندی که دزدان و شبروان بر دست گیرند و هر گاه خواهند روشن شود دست را به جانب بالا تکان دهند و چون خواهند فرو نشانند بجانب پایین تکان دهند.


چاتمه فنگ

ترکی چیتک فنگ (اسم) فرمانی است که فرمانده بسر بازان دهد و آنان تفنگهای خود را بشکل چاتمه بر روی زمین قرار دهند.

گویش مازندرانی

دنگ فنگ

تشریفات – تشریفات زیاد

معادل ابجد

فنگ

150

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری