معنی فیله

فیله. [ل َ / ل ِ] (اِ) پیله. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به پیله شود.

فیله. [ل ِ] (فرانسوی، اِ) گوشتی لطیف و لغزان که از آن مخصوصاً برای کباب استفاده کنند. (فرهنگ فارسی معین).

فیله ورین. [ل َ وَ] (اِخ) دهی است از بخش ابهر شهرستان زنجان که دارای 571 تن سکنه است. آب آن از چشمه سارها و رودها و محصول عمده اش غله، گردو، مختصری انگور و قلمستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

قلعه شنت فیله. [ق َ ع َ ش ِ ل َ] (اِخ) قلعه ٔ استوار و محکمی است در اندلس که از قدیم زندان بربر بوده است. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 135 شود.

Loin

پست، فرو م ایه، کم عقل. [خوانش: (فِ لَ) [ع. فیله] (ص.)]

(لِ) [فر.] (اِ.) راسته، گوشت دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند که برای کباب کردن مناسب تر است.

گوشت مرغوب، نرم، و بدون استخوان،

فیل

گوشت کبابی

گوشت کبابی

گوشت کبابی

کنایه از کار و مشکلی بزرگ

مثل کار و مشکلی بزرگ

از ریشه ی پارسی ماده پیل فرانسوی پشت ماز (اسم) گوشتی لطیف و لغزان که در حیوان قرار دارد و از آن مخصوصا برای کباب استفاده می کنند.

فَیلَه، حین، رجعت،

125