معنی قاچاق
لغت نامه دهخدا
قاچاق. (ترکی ص، اِ) برده. ربوده. (فرهنگ نظام). || آنچه ورود آن به کشور و یا معامله ٔ آن از طرف دولت ممنوع است.
- متاع قاچاق، متاع ممنوع الورود یا ممنوع المعامله.
فرهنگ معین
[تر.] (اِ.) خرید و فروش اجناس به طور غیرقانونی.
فرهنگ عمید
خریدوفروش کالاهایی که معاملۀ آنها در انحصار دولت یا ممنوع است،
وارد کردن یا صادر کردن کالاهایی که ورود و صدور آنها ممنوع است،
(صفت) ویژگی کالایی که معاملۀ آن ممنوع باشد،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
غیرقانونی، غیرمجاز، کالایممنوع
فارسی به انگلیسی
Bootleg, Contraband
فارسی به ترکی
kaçak
فارسی به عربی
محظور، نصاب
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه که در ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است، ممنوع المعامله، کار پنهانی
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
205