معنی قبضه

فرهنگ معین

قبضه

یک مشت از هر چیزی، دسته شمشیر و کارد و مانند آن. [خوانش: (قَ ضَ یا ض) [ع. قبضه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

قبضه

دستۀ شمشیر،
یک مشت از چیزی،
واحد اندازه‌گیری سلاح‌های جنگی کوچک،
* قبضه کردن: به‌دست آوردن، تصرف کردن،

حل جدول

قبضه

واحد شمارش اسلحه

مترادف و متضاد زبان فارسی

قبضه

مشت، دسته، تصرف، ملک، اقتدار، سلطه، قدرت

فارسی به انگلیسی

قبضه‌

Corners, Grip

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

قبضه

مقبض

فرهنگ فارسی هوشیار

قبضه

آنچه را با انگشتان یا با مشت گیرند

معادل ابجد

قبضه

907

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری