معنی قرار گرفتن
لغت نامه دهخدا
قرار گرفتن. [ق َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) ساکن شدن. || آسوده گشتن. راحت شدن. || آرام گرفتن. (ناظم الاطباء):
وزارت از بر تو رفت به سفر
بگشت گرد جهان و جهانیان بسیار
که بهتر از توکسی همنشین خویش نیافت
نشست با تو مقیم و گرفت با تو قرار.
امیر معزی (از آنندراج).
مُلک هم برمَلک قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت.
انوری (از آنندراج).
هر آنکه مهر گلی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفای هزار.
سعدی.
چو سیلاب ریزان که در کوهسار
نگیرد همی بر بلندی قرار.
سعدی.
|| خاموش شدن. بیحرکت شدن. (ناظم الاطباء). || استوار و محکم شدن. (آنندراج). || ثابت گشتن. (ناظم الاطباء). قرار گرفتن در جای. جای گرم داشتن. جای گرم کردن. (مجموعه ٔ مترادفات).
فرهنگ معین
ساکن شدن، آرام گرفتن، استوار شدن، محکم گشتن. [خوانش: (~. گِ رِ تَ) [ع - فا.] (مص ل.)]
حل جدول
وقوع
فارسی به انگلیسی
Alight, Ensconce, Nuzzle, Repose, Settle, Stick
فارسی به ترکی
karar bulmak
فارسی به عربی
اجلس، اکذوبه، مقعد
فرهنگ فارسی هوشیار
اویستیدن ایستیدن خستیدن ماندن (مصدر) ساکن شدن، آسوده گشتن راحت شدن، استوار شدن محکم گشتن، خاموش شدن، بی حرکت گشتن.
فارسی به آلمانی
Lage (f), Liegen, Lüge (f), Lügen, Unaufrichtigkeit (f)
واژه پیشنهادی
استقرار
معادل ابجد
1251