معنی قراضه
فرهنگ معین
براده های فلز که هنگام تراشیدن می ریزد، هرچیزی که از شکل درآمده و خراب شده باشد. [خوانش: (قُ ض) [ع. قراضه] (اِ.)]
فرهنگ عمید
[عامیانه] ویژگی هر چیر مستعمل و از کار افتاده،
(اسم) زر و سیم و پول اندک،
هر چیز فلزی شکسته و خردهریزه،
(اسم) ریزههای فلز که هنگام بریدن یا تراشیدن آن میریزد،
حل جدول
اسقاطی
فرهنگ واژههای فارسی سره
لت پاره
مترادف و متضاد زبان فارسی
ریزه، اسقاط، فکسنی
فارسی به انگلیسی
Beaten, Decrepit, Dilapidated, Disreputable, Old, Ramshackle, Rattletrap, Shabby, Superannuated
فارسی به ترکی
ıskarta
فارسی به عربی
نفایه
فرهنگ فارسی هوشیار
ریزه های زر وسیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1106