معنی قراول

لغت نامه دهخدا

قراول

قراول. [ق َ وُ] (ترکی، اِ) پیشرو لشکر. (ناظم الاطباء). || فوجی که پیشاپیش رود و از سیاهی و نموداری دشمن خبر دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج):
در جنگ روبروی رخسار چون فرنگش
خطش سیاه هندو خالی سیه قراول.
محسن تأثیر (از آنندراج).
|| دانه ٔ آهنی که بر لب بندوق باشد، تفنگچی در وقت سر دادن نظر بر آن دارد، و آن را به فارسی مگس گویند. (آنندراج). کلیم در وصف بندوق گوید:
به لب قراول زیباش دلنشین خالی است
که دیده بانش از اوچشم برنمیدارد.
|| کسی که سیاهی ببیند. || دیده بان. || میرشکاری که صید را از دور ببیند. (آنندراج).

قراول. [ق َ وُ] (اِخ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 4000 گزی جنوب کلاله. موقع جغرافیایی آن دشت معتدل مالاریائی است. سکنه ٔ آن 605 تن است. آب آن از رودخانه ٔ دوچای و محصول آن برنج، غلات، حبوبات، تریاک، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان مختصر بافتن پارچه ٔ ابریشمی و نمدمالی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

فرهنگ معین

قراول

(قَ وُ) [تر.] (اِ.) نگهبان، دیدبان، پاسدار، مستحفظ.

فرهنگ عمید

قراول

سربازی که در جایی برای کشیک و نگهبانی گماشته شود، نگهبان، دیده‌بان،
* پیش‌قراول: (نظامی) پیشرو لشکر، سربازی که جلوتر از سایر سربازان به سرزمین دشمن رود،

حل جدول

قراول

نگهبان جلودار

نگهبان

یساول

مترادف و متضاد زبان فارسی

قراول

پاسدار، جلودار، دیده‌بان، دیده‌ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه‌روی، نشانه‌گیری

فارسی به انگلیسی

قراول‌

Sentinel, Warder

فارسی به عربی

قراول

مراقب

فرهنگ فارسی هوشیار

قراول

پیشرو لشکر، فوجی که پیشایش رود، نگاهبان

فرهنگ فارسی آزاد

قراول

قَراوُل، (ترکی) نگهبان- مستحفظ- کشیک، قَراوُلْخانه: محل قراول ها،

معادل ابجد

قراول

337

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری