معنی قرقره

لغت نامه دهخدا

قرقره

قرقره. [ق ِ ق ِ رَ / رِ ق َ ق َ رَ / رِ] (اِ) رجوع به غرغره شود. || نام چرخی است که گناهکاران را به ریسمان بسته بدان آویزند. (آنندراج).

فرهنگ معین

قرقره

(قِ قِ رِ) (اِ.) نک غرغره.

(قَ قَ رِ) (اِ.) نک غرغره.

فرهنگ عمید

قرقره

خندۀ بلند، قهقهه،

استوانه‌ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد،
قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ، طناب، فیلم، نوار یا امثال آن‌ها به کار می‌رود،
چرخ نصب‌شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت، یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب، تسمۀ جناغی، یا زنجیر، پولی،

حل جدول

قرقره

بوبین

مترادف و متضاد زبان فارسی

قرقره

بوبین، چرخ

فارسی به انگلیسی

قرقره‌

Bobbin, Caster, Drum, Pulley, Spool

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

قرقره

بکره، خصله، دور، رباط، وشیعه

گویش مازندرانی

قرقره

ماسوره که داخل مکو است و دور آن نخ پیچیده شود، از وسایل...

نوعی درخت جنگلی

فرهنگ فارسی هوشیار

قرقره

صدا کردن شکم، قهقهه، بانگ کردن

واژه پیشنهادی

قرقره

یرمع

معادل ابجد

قرقره

605

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری