معنی قساوت
لغت نامه دهخدا
قساوت. [ق َ وَ] (ع مص، اِمص) قساوه. رجوع به قساوه شود.
فرهنگ معین
(قَ وَ) [ع. قساوه] (اِمص.) سنگدلی، سخت دلی.
فرهنگ عمید
سختدل شدن،
سنگدلی،
حل جدول
سخت دل شدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیرحمی، ستمگری، سختدلی، سنگدلی، سیاهدلی، شقاوت، ظلم، قسوت،
(متضاد) رحم، رفق
فارسی به انگلیسی
Atrocity, Brutality, Cruelty
فارسی به عربی
عمل وحشی
فرهنگ فارسی هوشیار
ترمک سخت دلی، ناسرگی درتنخواه (مصدر) سخت دل شدن، (اسم) سخت دلی بیرحمی، ستمکاری ظلم یا اهل قساوت. ستمکار ظالم: کسی که در این مقام از خوف و حزن خالی باشد از اهل قساوت است. یا قساوت قلب. سخت دلی:من بنده اینجا متوقفم که این حال را بر چه حمل کنم ک بر ثبات رای یا بر غفلت طبع یابرقساوت قلب یا بر بد دلی ک
فرهنگ فارسی آزاد
قَساوَت، سختی- سنگدلی (به قسْو نیز مراجعه شود)،
معادل ابجد
567