معنی قلیا

لغت نامه دهخدا

قلیا

قلیا. [ق َ] (ع اِ) قلی. رجوع به قلی شود.

فرهنگ معین

قلیا

(قَ) (اِ.) شخار؛ ماده ای که از اِشنان گرفته می شود و از آن در صابون سازی استفاده می کنند.

فرهنگ عمید

قلیا

زاج سیاه، شخار که از اشنان گرفته می‌شود،

حل جدول

قلیا

زاج سیاه

زاج

فارسی به انگلیسی

قلیا

Alkali

فارسی به عربی

قلیا

صودا

فرهنگ فارسی هوشیار

قلیا

از قلی تازی: بلخج زاگ سیاه ریلو (اسم) شغار شخار اشخار. یا جوهر قلیا. سود سوز آور را گویند که در تداول به نام سود محرق نیز مشهور است و امروزه فقط به نام سود اطلاق می شود.

فارسی به آلمانی

قلیا

Soda (f)

معادل ابجد

قلیا

141

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری