معنی قن

لغت نامه دهخدا

قن

قن. [ق ُن ن] (اِخ) بزعم سمعانی نام دهی است و گروهی از محدثان بدان منسوبند. (از معجم البلدان).

قن. [ق ِن ن] (اِخ) دهی است در دیار فزاره. ابومحمد اعرابی این کلمه را به ضم قاف روایت کند. (از معجم البلدان).

قن. [ق ُن ن] (ع اِ) کوه خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). || آستین. (منتهی الارب). آستین پیراهن. (اقرب الموارد) (دهار).

قن. [ق َن ن] (ع مص) طلب کردن اخبار برفتن در پی آن. || به نگاه جستن گم شده را. || به چوب دستی زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).

قن. [ق ِن ن] (ع ص، اِ) بنده ای که خرید و فروش آن روا نباشد. (از تعریفات). بنده ای که از پدر و مادر بنده زاده باشد. || خانه زاد. واحد و تثنیه و جمع و مذکر ومؤنث در آن یک است و گویند به اَقنان و اَقِنَّه جمع بسته میشود یا «قِن ّ»، خالص در عبودیت و بَیّن القنونه یا آنکه نزد تو متولد شد و نتواند خود را از تووارهاند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).

حل جدول

قن

بنده زر خرید

بنده خانه زاد

عربی به فارسی

قن

برده , غلا م , ضامن , کفیل

گویش مازندرانی

قن

به رعایایی می گفتند که در گذشته با زمین خرید و فروش می شدند...


قن بشکانین

از مراسم سنتی مربوط به عروسی شکستن قند به وقت بله برون در...


قن امور

قندشکن


قن جا

جای قند – کیسه ی مخصوص قند


کله قن

کله قند

ستون های کلفتی که بر روی تخته سنگ و در یک ردیف، بر روی زمین...

فرهنگ فارسی هوشیار

قن

برده زاده ترکی نیام کارد نیام شمشیر

معادل ابجد

قن

150

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری