معنی قهار

لغت نامه دهخدا

قهار

قهار. [ق َهَْ ها] (ع ص) فعال است برای مبالغه. (از اقرب الموارد). سخت چیره. چیره شونده. (آنندراج). || کینه ورز.انتقامجو. (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد).

قهار. [ق َهَْ ها] (اِخ) صفتی است از صفات باریتعالی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج).

فرهنگ معین

قهار

(قَ هّ) [ع.] (ص.) غالب، پیروز.

فرهنگ عمید

قهار

متبحر، حرفه‌ای،
قوی،
(اسم، صفت) از نام‌های باری‌تعالی،
[قدیمی] چیره، غالب،
(اسم، صفت) [قدیمی] انتقام‌گیر،

حل جدول

قهار

جبار، ستمگر

انتقامجو

مترادف و متضاد زبان فارسی

قهار

انتقام‌جو، بیدادگر، جابر، جبار، ستمگر، منتقم، ظالم، قاهر

فارسی به انگلیسی

قهار

Deadly

نام های ایرانی

قهار

پسرانه، نیرومند، پرزور، از نامهای خداوند

فرهنگ فارسی هوشیار

قهار

چیره، کینه ورز، انتقامجو

فرهنگ فارسی آزاد

قهار

قَهّار، بسیار غالب و چیره- پُر غلبه- یکی از اَسْماءُالله است،

معادل ابجد

قهار

306

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری