معنی قوز
لغت نامه دهخدا
قوز. [ق َ] (ع اِ) ریگ توده ٔ گرد. || ریگ توده ٔ بلند. ج، اقواز، قیزان. اقاویز، اقاوز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
قوز. (ص، اِ) کوز و کج و خم و خمیده. (ناظم الاطباء). محرف غوز بمعنی کوزپشت. (فرهنگ نظام).
- سر قوز افتادن، سر لج افتادن و ضد کردن. (فرهنگ نظام).
- قوزپشت، کوزپشت. (ناظم الاطباء). کوژپشت.
- قوز کردن، از سرما یا غیر آن خود را خمیده و مثل کوژپشت ساختن. (فرهنگ نظام).
- امثال:
قوزبالا قوز، بمعنی مشکل بالای مشکل. رنج و تعبی بر رنج و تعبی، نظیر: ضِغْث علی اباله. (امثال و حکم دهخدا). رجوع به غوز شود.
قوز. [] (ترکی، اِ) جوز. (فهرست مخزن الادویه) گردو.
فرهنگ معین
(اِ.) = غوز: برآمدگی، برآمدگی غیرطبیعی پشت انسان.، روی ~ افتادن از روی لجاجت یا مبارزه طلبی دست به کاری زدن.، ~ بالا قوز کنایه از: دردسری علاوه بر دردسرهای قبلی، مصیبت پشت مصیبت.
فرهنگ عمید
برآمدگی در چیزی،
(پزشکی) برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم بهسبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا میشود،
* قوز بالای قوز: [عامیانه، مجاز] مصیبتی بالای مصیبت قبلی،
* سر قوز افتادن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] بر سر لج افتادن، از در لجاج و ستیز درآمدن،
حل جدول
خمیدگی غیر طبیعی ستون فقرات، انحنای کمر
خمیدگی غیرطبیعی ستون فقرات، انحنای کمر
خمیدگی غیر طبیعی ستون فقرات
خمیدگی غیرطبیعی ستون فقرات
فرهنگ واژههای فارسی سره
گوژ
کلمات بیگانه به فارسی
گوژ
مترادف و متضاد زبان فارسی
خمیدگی، کوهان، گوژ
فارسی به انگلیسی
Crouch, Hunch, Slouch, Stoop
فارسی به ترکی
kambur
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
نادرست نویسی کوز کوژ پارسی است (اسم) برآمدگی و خمیدگی غیر طبیعی و خارج از حد ستون فقرات در ناحیه مهره های پشتی: قوز سالوسیش به پشت چویوز معنی صدق قوز بالا قوز. (دهخدا. مجموعه اشعار 5)، (صفت) کسی که گوژپشت است کسی که قوز دارد. یا قوز بالا قوز. دردی که بر درد قبلی اضافه شود بدبختی روی بدبختی، برآمدگی غیر طبیعی استخوان.
فارسی به ایتالیایی
gobba
معادل ابجد
113